تیپاکس کجاست (داستان کوتاه )
 
آدم زمینی
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
نويسندگان
شنبه 7 خرداد 1390برچسب:, :: 3:21 ::  نويسنده : آدم زمینی

چندین سال پیش من در تهران بودم و پدرم در شهرستان

یک روز پدر زنگ زد وخواست که یکسری فتوکپی مدارک رو براش بفرستم و تاکید کرد که چون با پست طول می کشه حتماً با تیپاکس بفرستم . من آدرس تیپاکس رو نمی دونستم .پدر گفت خیابون فاطمی نزدیکای میدون فاطمیه  . فتوکپی ها رو تو پاکت گذاشتم و رفتم میدون فاطمی .

باخودم فکر کردم که خوب از همون اطراف می پرسم و آدرس رو پیدا می کنم . وارد یه مغازه عکاسی شدم و پرسیدم آقا تیپاکس کجاست ؟ طرف همینطور هاج و واج نگاهم کرد انگار که یه موجود فضائی دیده . چند لحظه ای طول کشید ولی دیدم جواب نمیده . منم گفتم ببخشید و از مغازه اومدم بیرون .

بعد از اون رفتم به یه داروخانه . از نسخه پیچ پرسیدم : آقا تیپاکس کجاست ؟ نسخه پیچه بدون معطلی گفت نداریم . خندم گرفته بود ولی هرجوری بود خودمو کنترل کردم و دو باره گفتم آقای عزیز دارو نمی خوام پرسیدم تیپاکس کجاست ؟ ولی طرف آخرش نفهمید تیپاکس خوردنی ، پوشیدنیه ،... صدا زد: آقای دکتر ببینید ایشون چی می خوان . آقای دکتر از پشت میز داروخانه اومد جلو و پرسید بفرمائید چه امری دارید ؟ خوشحال شدم گفتم بالاخره یکی پیدا شد که به حرف آدم دقت کنه خیلی ساده پرسیدم تیپاکس کجاست ؟ آقای دکتر هم یکم متفکرانه بهم نگاه کرد  فهمیدم که حرفمو متوجه نشده . دوباره گفتم آقا آدرس شرکت تیپاکس رو می خوام . همون که باهاش نامه و بسته پست می کنن . صورت آقای دکتر شکفته شد چون تازه متوجه منظورم شده بود . بعد هم با یک لبخند ملیح گفت نمی دونم باید همین نزدیکیا باشه ولی پایینتر یا بالاترشو نمی دونم . از این راهنمائی بزرک تشکر کردم و از داروخانه هم امدم بیرون .

دیدم اینور میدون دیگه مغازه ای نیست که سوال کنم از خیابون رد شدم و رفتم اونطرف میدون . اونجا یکدفعه چشمم خورد به یه بنگاه مسکن  . با خودم گفتم خودشه . تمام آدرسای هر محله رو میشه از بنگاهیش پرسید این بود که رفتم در بنگاه توی مغازه سه نفر نشسته بودن یکنفر هم اون پشت مغازه بود و داشت یه چیزائی رو یادداشت می کرد . رو کردم به  کسی که پشت یه میز تحریر نسبتاً بزرک نشسته بود و بنظر می اومد صاحب بنگاه باشه و پرسیدم : آقا تیپاکس کجاست .

اون آقا و دو نفر دیگه یه کمی به همدیگه نگاه کردن بعد صاحب بنگاهی  اونی رو که پشت مغازه بود صدا زد و گفت : احمد آقا ، شما که انگلیسیت خوبه بیا ببین ایشون چی می گن . با حلتی کلافه گفتم : بابا بخدا انگلیسی حرف نمی زنم دارم می پرسم شـــرکــــت مــراسلآتــــی تــیـــپــــاکــــس کجــاســـت ؟ هر چهار نفر زدند زیر خنده  . من هم با اینکه کمی عصبانی و کلافه شده بودم از خنده اونا خندم گرفت . خلاصه بعد از اینکه آقایون کلی به اشتباه خودشون خندیدن آدرس درست رو بهم گفتن و من بالاخره تونستم مدارک رو پست کنم . ولی آخرش نفهمیدم من حرفمو خوب نمی زدم یا اونا خوب گوش نمی کردن


نظرات شما عزیزان:

دیوید
ساعت11:08---8 خرداد 1390
سلام دوست عزیزم مرسی ازاین که به من سر زدی من هم لینکت کردم .موفق باشی

مقالات تعلیم و تربیت
ساعت23:05---7 خرداد 1390
سلام دوست عزیز...

شما هم لینک شدید...









متشکرم...


مقالات تعلیم و تربیت
ساعت23:05---7 خرداد 1390
سلام دوست عزیز...
شما ه ملینک شدید...




متشکرم...


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 61
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 61
بازدید ماه : 626
بازدید کل : 64607
تعداد مطالب : 117
تعداد نظرات : 349
تعداد آنلاین : 1